اوقات شرعی تهران
اذان صبح ۰۳:۴۲:۰۷
اذان ظهر ۱۲:۰۲:۴۶
اذان مغرب ۱۹:۰۷:۵۳
طلوع آفتاب ۰۵:۱۵:۲۲
غروب آفتاب ۱۸:۴۸:۴۱
نیمه شب ۲۳:۱۵:۵۴
قیمت سکه و ارز
۱۳۹۲/۱۱/۲۱ - ۱۵:۱۲
ویژه نامه سی و پنجمین فجر انقلاب/35 و پایانی:"با یاران صدیق انقلاب"

فرزندان روح الله در دفاع از حرم آل الله/ تقدیم به شهید محمودرضا بیضایی که در راه دفاع از حرم عقیله بنی‌هاشم به شهادت رسید + تصاویر

هیچکدام فکرش را هم نمی‌کردند؛ شاید بو برده بودند اما واقعاً فکر نمی‌کردند این روزها روزهای آخر محمودرضاست. نه سهیل کریمی که در طول چند ماه مستند سازی در سوریه در کنارش بود ...

فرزندان روح الله در دفاع از حرم آل الله/ تقدیم به شهید محمودرضا بیضایی که در راه دفاع از حرم عقیله بنی‌هاشم به شهادت رسید + تصاویر

سرویس سیاسی سراج24: هیچکدام باور نکردند تا اینکه تلفن زنگ زد و بی‌مقدمه به سهیل کریمی گفت محمودرضا شهید شده، تا اینکه برادرش دید حالا راستی راستی باید به دفنش در تهران یا تبریز فکر کنند و تا اینکه تابوت او پیش روی رفقا و همرزمانش قرار گرفت. اما احتمالا یک نفر هست که برای اینکه نبود او را باور کند باید چند سال دیگر بگذرد. کوثر هنوز یکی دو سال بیشتر ندارد و باید کمی بزرگتر شود تا باور کند دیگر پدرش کنارش نیست و کنار حرم عقیله بنی‌هاشم(س) شهید شده است. حالا بماند که این چند سال برای کوثر چطور خواهد گذشت!

شهید محمودرضا بیضایی یکی از رزمندگانی بود که چندین بار برای دفاع از حرم آل الله به سوریه رفته بود تا اینکه در روز میلاد رسول اکرم(ص) مزد جهادش را از دستان جد بزرگوار این خانواده گرفت و با اصابت ترکش به سرش عروج کرد.
 
برادرش –احمد رضا- درباره حال و هوای چند روز قبل از اینکه برای آخرین بار به سوریه برود نوشته است:
 
«تلفنم دارد زنگ می‌خورد. گوشی را از توی جیبم در می‌آورم و جواب می‌دهم. محمودرضا است. خوش و بش می‌کند و می‌پرسد کجا هستم. از صبح برای کاری تهرانم؛ می‌گویم کارم تمام شده، ترمینالم، دارم بر می‌گردم تبریز. می‌گوید کی وقت داری؟… حرف مهمی دارم. می‌گویم الان، بگو. می‌گوید الان نمی‌شود و باید هر وقت که کاملا وقتم آزاد است بگوید. اصرار می‌کنم که بگوید. می‌گوید می‌توانی بیایی خانه؟ می‌گویم من فردا باید تبریز باشم، کار دارم اگر می‌شود تلفنی بگویی، بگو. می‌گوید من دوباره عازمم اما قبل از رفتن حرف‌هایی هست که باید به تو بزنم. می‌گویم مثلا؟ می‌گوید اگر من شهید شدم می‌ترسم پدر نتواند تحمل بکند؛ پدر را داشته باش. می‌گویم خداحافظ! من تا یکساعت دیگر خانه شما هستم. می‌گوید مگر تبریز نمی‌روی؟ می‌گویم نه، امشب می‌مانم. می‌گوید بخاطر این چیزی که گفتم؟ می‌گویم خودم می‌خواهم که بیایم، حالا ول کن. و راه می‌افتم سمت اسلامشهر.
 
همه چیز در خانه عادی است. پذیرایی همسرش، بازی دختر دو ساله‌اش، بساط چایی، شام روی گاز، تلویزیون روشن، پتوهای ساده‌ای که کنار دیوار پهن هستند و خود محمودرضا، چهره همیشه آرامش، همه چیز مثل همیشه توی این خانه معمولی، معمولی و عادی است و سر جای خودش. هیچ علامتی از خبر خاصی به چشم نمی‌خورد. می‌نشینیم. منتظر می‌مانم تا سر صحبت را باز کند ولی حرفی نمی‌زند. دو سه ساعت تمام منتظر می‌مانم اما حرف‌هایمان کاملا عادی پیش می‌روند. سعی می‌کنم صبور باشم تا سر صحبت را باز کند ولی او حاضر نیست چیزی به زبان بیاورد.
 
بالاخره صبرم تمام می‌شود و می‌گویم بگو! می‌گوید من شهید شدم، بنظر تو محل دفنم تبریز باشد یا تهران؟! می‌گویم این حرفها را بگذار کنار و مثل همیشه بلند شو برو مأموریتت را انجام بده، شهید شدی، من یک فکری برایت می‌کنم! بدون اینکه تغییری در چهره‌اش ایجاد بشود با آرامش شروع می‌کند به توضیح دادن در مورد اینکه اگر تبریز دفن بشود چطور میشود و اگر تهران دفن بشود چطور؟ عین کلوخ مقابلش پخش می‌شوم وقتی دارد اینطور عادی درباره دفن شدنش حرف می‌زند. جدی نمی‌گیرم. هر چند همیشه در مأموریت‌هایش احتمال شهادت روی شاخش است. تلاشش برای جواب گرفتن از من درباره انتخاب محل دفنش و فهماندن قضیه به من که شهادتش در این سفر قطعی است نتیجه نمی‌دهد.»
 
سهیل کریمی، مستند سازی هم که چند ماهی در سوریه و در دل درگیری‌ها بوده و فیلم گرفته درباره همراهی‌اش با این شهید بزرگوار می‌گوید:
 
«روز میلاد نبى خاتم گوشى رو خاموش کردم و نرفتم دفتر. داشتم چیز مى خوندم. تو کتاب خونه ى خونه مون. دوشنبه امتحان داشتم. نماز عشا رو که خوندم و در حین مرور درس ها، یاد حسین(محمودرضا) از ذهنم گذشت. مثل برق. نمى دونم چرا. بعد تصور کردم اگه حسین شهید شه چى؟ مثل برق از ذهنم گذشت. سعى کردم رو درس متمرکز شم. باز فکر کردم یعنى حسین با چى شهید مى شه؟ باز از ذهنم گذشته بود. نمى دونم چرا.
 
در همین اثنا تله فون خونه از اتاق مجاور زنگ زد. گفتم شاید از اقوام ارباب باشند. رفت رو پیغام گیر. صداى ممد تاجیک بود. تا برسم، یه پیغام نامفهوم گذاشته بود. زنگ زدم. ممد از اون ور خط گفت: حسین نصرتى(محمودرضا بیضایی) شهید شد. بدون مقدمه. دنیا رو سرم هوار شد. چشام سیاهى رفت. جیگرم سوخت. حسین، سوریه، نزدیک مثل برادر، کوثر، کوثر، کوثر. سیل اشک امون نداد. زنگ زدم به بچه هاى دیگه. فقط پشت خط هق هق مى کردیم. حسین تو دمشق شهید شده بود. جیگرم سوخت.
 
پایان هر روز که مى شد، و هنوز گرد و غبار و دود و دم عملیات رو از سر و کول مون نشسته بودیم، حسین اصرار به دیدن راش ها مى کرد. میومد تو اتاق و سر تخت من مى نشست و پافشارى مى کرد همه ى راش ها و عکس ها رو با دقت تمام ور انداز کنه. مى گفتم: دارم خاطرات م رو مى نویسم، الآن مزاحمى. مى خندید و مى گفت: خاطرات تو من م! ویدئوها رو نشون بده. مى گفت: این طورى عیب هاى کارهام رو هم مى تونم بفهمم. تو همه چى دقیق بود. مى گفت کاراى ما هم یه جور مستندسازیه. تو همین اتاق، رازهاى مگوى زیادى بین مون رد و بدل شد. مى گفت: باورم نمى شه من کنار سهیل کریمى دارم کار مى کنم... سهیل کریمى! حالا سهیل کریمى کیه و کجاست، حسین نصرتى کجا؟ حسین هم پروژه مستند من بود و هم پروژه عکس ممد. حالا همه مون پروژه ى حسینیم. سوژه خنده حسین. جیگرم بد جورى مى سوزه، بد جورى...»
 
یکی از همرزمان شهید بیضایی هم خاطره‌ای درباره جدیت، خلوص و سختکوشی وی در دفاع از حرم اهل بیت علیهم السام تعریف کرده است:
 
«محرم در راه بود، قرار شده بود که با عملیات‌هایی اطراف حرم بی‌بی (سلام الله علیها) از اشغال دشمنان اسلام پاک‌سازی شده تا مردم محرم امسال بتوانند به‌راحتی و در امنیت کامل، در ایام شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) عزاداری نمایند. محمودرضا نیز مانند بقیه برای شروع عملیات لحظه شماری می‌کرد، خیلی خوشحال به نظر می‌رسید. با شادی فوق‌العاده‌ای از حضورش بر بالای گلدسته‌های حرم جهت شناسایی دشمن تعریف می‌کرد و عکس‌های نابی  که از حرم مطهر و گنبد و بارگاه حضرت زینب(س) برای خود تهیه کرده بود.
 
یادم می‌آید در مرحله سوم عملیات آزادسازی مناطق غرب حرم مطهر عملیات تا شب ادامه پیدا کرد، مدافعین حرم با مشکل کمبود نیرو برای ادامه عملیات مواجه شده بودند، محمودرضا به آنها گفته بود: من به‌همراه پنج نفر دیگر داوطلبان حاضرم کار دفاع از منطقه هم‌جوار نیروها را تا صبح به‌عهده بگیرم تا امنیت منطقه جدید متصرفی تأمین شده و عملیات متوقف نشود. این در حالی بود که محمودرضا و همرزمان عراقی‌اش از صبح مشغول عملیات و بسیار خسته بودند. کاری بود که باور قبول انجام آن ناشدنی بود. فرمانده منطقه از این پیشنهاد بسیار تعجب کرد و با حالتی خاص گفت: مگر می‌شود؟! مترجم به او گفت: حسین ایرانی است! یعنی اینکه ایرانی‌ها با بقیه فرق داشته و شجاعت فوق‌العاده‌ای دارند. فرمانده عرب سرش را به‌علامت رضایت تکان داد و گفته‌ او  را تصدیق نمود.
 
وقتی به آن شهید خیره می‌شدید و رفتارش را زیر نظر می‌گرفتید، روحیه و شجاعت بچه‌های خط‌شکن عملیات کربلای5 را در او می‌دیدید، همیشه خندان بود و تبسم به چهره داشت. احترام خاصی به همرزمانش به‌خصوص پیشکسوتان می‌گذاشت.
 
... بعد از عاشورا به مرخصی آمده بود، تلفنی احوالش را پرسیدم، می‌گفت: بچه‌هایی که مرخصی آمده بودند، اکثراً برای عملیات به سوریه برگشتند اما او چند روزی دیگر برمی‌گردد. انگار برای بار آخر و دیدن خانواده و کوثر، کودک معصوم شیرخوارش آمده بود، ولی برگشتنش طول کشیده بود، مثل اینکه می‌خواست همه را سیر ببیند و خداحافظی کند آن‌وقت برود.»
 
این همه گوشه‌ای از شخصیت شهید محمودرضا بیضایی بود که از زبان دیگران خواندیم. اما بهترین راه برای شناخت او نامه‌ای است که خودش چندی قبل از شهادت خطاب به همسرش نوشته است. بخوانید در پایان فاتحه‌ای نثار این شهید و شاید در واقع برای خودمان بخوانید که ظاهرا ما بدجور مرده‌ایم.
 
«بسم الله الرحمن الرحیم
 
…باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان بدنیا آمده‌ایم و شیعه هم بدنیا آمده‌ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی‌ها، غربت‌ها و دوری‌هاست و جز با فدا شدن محقق نمی‌شود حقیقتاً.
 
نمی‌خواهم حرفهای آرمانگرایانه بزنم و یا غیر واقعی صحبت بکنم؛ نه! حقیقتاً در مسیر تحقق وعده بزرگ الهی قرار گرفته‌ایم. هم من، هم تو. بحمدالله. خدا را باید بخاطر این شرایط و این توفیق بزرگ شاکر باشیم. الان که این نامه را برایت می‌نویسم، شب قدر است و شب شهادت حیدر کرار (علیه السلام) و در فضای ملکوتی بین‌الحرمینِ صبر و مصیبت و تحمل مشکلات و سختی‌ها، بین‌الحرمینِ دو مظلومه، دو شهیده، یکی خانم زینب کبری (روحی فداها) و دیگری بنت‌الحسین، خانم رقیه (سلام الله علیها) هستم و به یادتم. نمی‌دانی بارگاه ملکوتی سه ساله امام حسین الان هم چقدر غریب است؛ در محل یهودی‌ها، در مجاورت کاخ ملعون معاویه و در محاصره وهابی‌های وحشی و آدمکش.
 
چه بگویم از اوضاع اینجا؛ تاریخ دوباره تکرار شده و این بار ابناء ابوسفیان و آل سفیان بار دیگر آل‌الله را محاصره کرده‌اند؛ هم مرقد مطهر خانم زینب کبری و هم مرقد مطهر دردانه اهل بیت، رقیه (سلام الله علیهما). ولی این بار تن به اسارت آل‌الله نخواهیم داد چرا که به قول امام (ره) مردم ما از مردم زمان رسول الله بهترند.
 
واضح‌تر بگویم؛ نبرد شام، مطلع تحقق وعده آخرالزمانی ظهور است و من و تو دقیقاً در نقطه‌ای ایستاده‌ایم که با لطف خداوند و ائمه اطهار نقشی بر گردنمان نهاده شده است و باید به سرانجام برسانیمش با هم تا بار دیگر شاهد مظلومیت و غربت فرزندان زهرای مرضیه (سلام الله علیها) نباشیم. اگر بدانی صبرت چقدر در این زمان حساس در حفظ و صیانت از حریم آل‌الله قیمت دارد، لحظه به لحظه آنرا قدر می‌شماری.
 
معرکه شام میدان عجیبی است. بقول امام خامنه‌ای: «بحران سوریه الان مقابله جبهه کفر و استکبار و ارهاب با تمام قوا، در برابر جبهه مقاومت و اسلام حقیقی است.» در واقع جنگ بین حق و باطل. و این خاکریز نباید فرو بریزد؛ نباید. خط مقدم نبرد بین حق (جبهه مقاومت) و باطل در شام است. تمام دنیا جمع شده‌اند؛ تمام استکبار، کفار، صهیونیست‌ها، مدعیان اسلام آمریکایی، وهابیون آدمکش بی‌شرف، همه و همه جبهه واحدی تشکیل داده‌اند و هدفشان شکست اسلام حقیقی و عاشورایی، رهبری ایران و هدفشان شکست نهضت زمینه‌سازان ظهور است و بس. و در این فضای فتنه آلود، متأسفانه بسیاری از مسلمین نا آگاه و افراطی نیز همراه شده‌اند تا این عَلَم و این نهضت زمینه‌ساز را به شکست بکشانند که اگر این اتفاق بیفتد سالها و شاید صدها سال دیگر باید شیعه خود دل بخورد تا تحقق وعده الهی را نزدیک ببیند. شام نقطه شروع حرکت ابناء ابوسفیان ملعون است. و این خاکریز نباید فرو بریزد. این حرکت خطرناک و این تفکر آدمکش ارهابی، پر و بال گرفته و حمام خون بین شیعیان و سایر مسلمین راه می‌اندازد و هیچ حرمتی از حرمین شریفین زینب کبری (سلام الله علیها) و خانم رقیه (سلام الله علیها) [حفظ نخواهد کرد] که هیچ، حرمت عتبات مقدسه کربلا، نجف، سامرا، کاظمین و… را هم خواهد شکست.
 
جبهه جدیدی که از تفکر اسلام آمریکایی، صهیونیسم و ارهاب از کشورهای مختلف از جمله افغانستان، پاکستان، آمریکا، اروپا، یمن، ترکیه، عربستان، قطر، آذربایجان، امارات، کویت، لیبی، فلسطین، مصر، اردن و… به نام جهاد فی سبیل الله تشکیل شده است، هدف نهائیش فقط و فقط جلوگیری از نهضت زمینه‌سازان ظهور و در نهایت مقابله با تحقق وعده الهی ظهور می‌باشد و هیچ ابایی هم از کشتن و مثله کردن و سر بریدن زنان و کودکان بی‌گناه شیعه ندارد، کما اینکه این اتفاق را الان به وفور می‌توان مشاهده کرد و من دیده‌ام.
 
مسئولیت سنگینی بر دوشمان گذاشته شده است و اگر نتوانیم از پسش برآئیم، شرمنده و خجل باید به حضور خدوند و نبی‌اش و ولی‌اش برسیم چرا که مقصریم. کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و بقول سید مرتضی آوینی این یعنی اینکه همه ما شب انتخابی خواهیم داشت که به صف عاشورائیان بپیوندیم و یا از معرکه جهاد بگریزیم و در خون ولی خدا شریک باشیم. ان شاء الله در پناه حق و تا [تحقق] وعده الهی و یاری دولت ایشان خواهیم جنگید.
 
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
 
فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیماً
 
ان شاء الله»
اشتراک گذاری
نظرات کاربران
هفته نامه الکترونیکی
هفته‌نامه الکترونیکی سراج۲۴ - شماره ۲۴۶
اخرین اخبار
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••
•••